حتی دیگه به کجا هم نمی‌برد این امید مارا.

بدست sara

هر صبح چشم‌هام رو باز می‌کنم و می‌بینم که زنده‌ام. شاید اگر مادربزرگم بودم یا هر کسِ دیگه‌ای، خدا رو شکر می‌کردم. اما نیستم. می‌فهمین؟ هیچ مادربزرگی نیستم که شب به امیدِ یک‌روز بیشتر خوابیده باشه.